ماجرای حافظه عجیب شیخ بهلول که او را از زندان افغانستان نجات داد

ماجرای حافظه عجیب شیخ بهلول که او را از زندان افغانستان نجات داد

خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: «از زمانی که بنده بعد از ۳۶ سال دوری از وطن به ایران برگشتم تاکنون که مدت دوازده سال است در ایران می‌گذرانم، همیشه هر کس که با بنده ملاقات می‌کند از تفصیل جنگ مسجد گوهر شاد، که در ۱۹ سرطان سنه ۱۳۱۴ شمسی موافق ۱۰ الی دوازدهم ماه ربیع الثانی واقع شد و باعث بیرون رفتن بنده از ایران به مملکت افغانستان گردید جویا می‌شود، ولی بنده از آن تاریخ تاکنون بسبب حکومت ظالم پهلوی قادر بشرح دادن این واقعه نبودم. اکنون که دست این دولت طاغوتی به سعی و همت و مجاهدت حضرت آیت الله امام خمینی و باقی علما و مجاهدین راه دین از ایران کوتاه شد، و زبان و قلم و بیان آزاد گردید مناسب دانستم این حادثه را تحریر کنم تا بدست تمام اهل دنیا برسد و از مظالم خاندان پلید پهلوی کاملاً آگاه شوند»

این مقدمه‌ای است شیخ محمدتقی بهلول بر کتاب خاطرات خود با عنوان «خاطرات سیاسی محمدتقی بهلول، با نگاهی به قیام مسجد گوهرشاد» نوشته است.

سال‌های نخست انقلاب اسلامی هراز گاهی کتابی می‌توانست بازار نشر را مدتی درگیر خود کند و دست به دست بچرخد. کتاب خاطرات شیخ محمدتقی بهلول در آن روزها چنین سرنوشتی داشت.

ماجرای حافظه عجیب شیخ بهلول که او را از زندان افغانستان نجات داد

شیخ محمد تقی بهلول گنابادی، نامی ماندگار در تاریخ معاصر ایران، نه تنها یک روحانی عارف، خطیب چیره‌دست و واعظی پرنفوذ بود، بلکه به دلیل مبارزات بی‌امان علیه استبداد، تحمل سال‌ها زندان و تبعید، و برخورداری از حافظه‌ای خارق‌العاده، به شخصیتی کم‌نظیر بدل گشت. زندگی او سرشار از درس‌های مقاومت، ایمان و بصیرت است که او را به نمادی از پایداری در برابر ظلم و ستم تبدیل کرده است.

شیخ بهلول در خانواده‌ای متدین و اهل علم در گناباد متولد شد. از همان سنین کودکی، نبوغ و استعداد فوق‌العاده‌ای از خود نشان داد. هوش سرشار و حافظه کم‌نظیر او از همان ابتدا مشهود بود. او در مدت زمان کوتاهی به فراگیری علوم دینی پرداخت و با سرعت حیرت‌انگیزی در حوزه‌های مختلف، از جمله فقه، اصول، فلسفه، کلام و ادبیات عرب و فارسی تبحر یافت. این نبوغ زودهنگام، او را در محافل مذهبی به چهره‌ای شناخته‌شده تبدیل کرد. از همان جوانی، شیخ بهلول به مسائل اجتماعی و سیاسی زمان خود بی‌تفاوت نبود. وضعیت نابسامان جامعه، نفوذ بیگانگان و استبداد حاکم، روحیه مبارزاتی او را شعله‌ور ساخت. او با درک عمیق از اوضاع، به افشاگری علیه ظلم و فساد پرداخت و با سخنرانی‌های روشنگرانه خود، مردم را به آگاهی و بیداری دعوت می‌کرد. همین رویکرد، او را به یکی از منتقدان سرسخت حکومت پهلوی تبدیل کرد و زمینه‌ساز رویارویی‌های بعدی او با رژیم شد.

قیام مسجد گوهرشاد

یکی از دردناک‌ترین فصول زندگی مبارزاتی شیخ بهلول، نقش تعیین‌کننده او در قیام خونین مسجد گوهرشاد در سال ۱۳۱۴ شمسی است. در آن زمان، رضاخان پهلوی، به منظور اجرای سیاست‌های خود، به اجباری کردن کلاه شاپو (لباس متحدالشکل) و سپس طرح کشف حجاب اجباری اقدام کرد. این اقدامات، به شدت با سنت‌ها و باورهای عمیق دینی مردم ایران در تضاد بود و خشم گسترده‌ای را در میان اقشار مختلف جامعه، به ویژه روحانیون و متدینین، برانگیخت.

شیخ بهلول که در آن زمان آوازه خطابت و نفوذ کلامش به گوش همگان رسیده بود، برای حمایت از مردم و مخالفت با سیاست‌های ضد دینی رژیم، راهی مشهد مقدس شد. او در صحن و شبستان‌های مسجد گوهرشاد، با خطبه‌های آتشین و سخنان پرشور خود، به افشای ماهیت ضد اسلامی اقدامات رضاخان پرداخت. وی با استناد به آیات قرآن و روایات اهل بیت (ع)، بر وجوب حفظ حجاب و لزوم مقاومت در برابر ظلم تأکید می‌کرد. سخنرانی‌های او، که مملو از شجاعت و فصاحت بود، جمعیت عظیمی از مردم را گرد او آورد. چندین هزار نفر از نقاط مختلف کشور به مشهد سرازیر شدند و در مسجد گوهرشاد تحصن کردند.

ماجرای حافظه عجیب شیخ بهلول که او را از زندان افغانستان نجات داد

تجمع گسترده مردم در مسجد گوهرشاد، رژیم پهلوی را به شدت نگران کرد. دولت وقت که تاب تحمل این اعتراض علنی را نداشت، تصمیم به سرکوب وحشیانه این قیام گرفت. در سحرگاه ۲۱ تیرماه ۱۳۱۴، نیروهای نظامی و شهربانی با دستور مستقیم رضاخان، مسجد گوهرشاد را محاصره کرده و به روی مردم بی‌دفاع آتش گشودند. این کشتار بی‌رحمانه، منجر به شهادت تعداد بی‌شماری از نمازگزاران و مردم عادی شد. بسیاری نیز زخمی و یا دستگیر شدند. شیخ بهلول که رهبری این قیام را بر عهده داشت، پس از این واقعه هولناک، به شدت تحت تعقیب قرار گرفت. با کمک مردم و یارانش، به صورت مخفیانه از مهلکه گریخت و سرانجام به سمت مرزهای شرقی کشور حرکت کرد. او مجبور شد برای نجات جان خود و ادامه مبارزه، خاک وطن را ترک کرده و به افغانستان پناهنده شود.

تبعید و اسارت

فرار شیخ بهلول به افغانستان، آغازگر یکی از دشوارترین و در عین حال پرشکوه‌ترین فصول زندگی او بود. دولت ایران، به دلیل نفوذ و سوابق مبارزاتی شیخ، به شدت به دنبال استرداد او بود و فشارهای زیادی را بر دولت افغانستان وارد کرد. سرانجام، بهلول در افغانستان دستگیر شد و حدود سی سال تا ۱۳۴۴ شمسی را در زندان‌های مخوف این کشور، از جمله زندان قندهار و کابل، سپری کرد.

شرایط زندان‌های افغانستان در آن دوران بسیار سخت و طاقت‌فرسا بود. او در طول این سالیان متمادی، از بسیاری از حقوق اولیه محروم بود. کمبود غذا، فقدان بهداشت، شکنجه‌های روحی و جسمی، و انزوای مطلق، همگی برای شکستن روحیه او طراحی شده بودند. اما شیخ بهلول، با استعانت از ایمان و توکل به خدا، نه تنها تسلیم نشد، بلکه زندان را به مکانی برای خودسازی، عبادت و ارشاد هم‌بندی‌هایش تبدیل کرد.

او در زندان به تعلیم و تعلم می‌پرداخت، برای زندانیان قرآن، حدیث و نهج‌البلاغه تفسیر می‌کرد، و با اشعار و حکایات خود، مایه تسکین و امیدواری آنان بود. حضور او در زندان، به چنان نقطه امید و پناهگاهی برای زندانیان بدل شده بود که حتی برخی از نگهبانان نیز تحت تأثیر شخصیت او قرار می‌گرفتند.مقاومت او در برابر تمامی سختی‌ها و فشارهای زندان، از او یک اسطوره ساخت. این سی سال اسارت، نمادی از استقامت بی‌بدیل شیخ بهلول در راه عقیده و مبارزه بود.

پس از گذشت سی سال طاقت‌فرسا و با تلاش‌های فراوان روحانیون و مردم، سرانجام شیخ بهلول در سال ۱۳۴۴ از زندان افغانستان آزاد شد و به ایران بازگشت. بازگشت او، شور و شعف زیادی را در میان دوستدارانش برانگیخت. با وجود کهولت سن و تحمل رنج‌های فراوان در دوران زندان، شیخ بهلول هرگز از مسیر مبارزه دست نکشید.او که شاهد اوج‌گیری نهضت امام خمینی (ره) بود، به جمع حامیان و مبلغان این نهضت پیوست. با سخنرانی‌های خود در شهرها و مناطق مختلف، به افشاگری علیه رژیم پهلوی و فساد حاکم بر جامعه می‌پرداخت. او به عنوان یک روحانی مردمی و مبارز، در دوران انقلاب اسلامی نیز نقش خود را ایفا کرد و پس از پیروزی انقلاب نیز تا پایان عمر، لحظه‌ای از ترویج ارزش‌های اسلامی و انقلابی و نصیحت مسئولین و مردم غافل نشد.

یکی از برجسته‌ترین و اعجاب‌آورترین ویژگی‌های شیخ بهلول، حافظه خارق‌العاده و بی‌نظیر او بود که مایه شگفتی هر شنونده و بیننده‌ای می‌شد. این قدرت حافظه، در حدی بود که بسیاری آن را یک معجزه یا موهبتی الهی می‌دانستند:

او نه تنها کل قرآن کریم را از حفظ داشت، بلکه بر شماره صفحه، محل قرارگیری آیات و حتی تفاسیر مختلف آنها نیز مسلط بود. همین تسلط بی‌نظیر را بر نهج‌البلاغه، کلام امیرالمؤمنین (ع)، نیز داشت و می‌توانست خطبه‌ها، نامه‌ها و کلمات قصار را با اشاره به شماره صفحه و موضوع، بازگو کند. او مجموعه‌های عظیمی از احادیث و روایات ائمه اطهار (ع) را با سلسله سند و جزئیات کامل به خاطر داشت. این توانایی، او را به یک منبع زنده و گرانبها از علوم اهل بیت (ع) تبدیل کرده بود.

حافظه او در زمینه ادبیات فارسی و عربی نیز بی‌بدیل بود. می‌توانست هزاران بیت شعر از شاعران بزرگ فارسی‌سرا نظیر فردوسی، حافظ، سعدی، مولوی و دیگران را از حفظ بخواند و حتی در میان کلام خود، به صورت بداهه ابیات مرتبطی را از حفظ بیان کند. شاهنامه فردوسی را بارها از حفظ خوانده بود و بر دقایق آن مسلط بود. اشعار عربی و متون کهن ادبی را نیز با همین تسلط به خاطر می‌آورد.

شیخ بهلول قادر بود جزئیات دقیق وقایع تاریخی، از جمله تاریخ‌ها، اسامی افراد، مکان‌ها و اتفاقات ریز و درشت را با حافظه‌ای تصویری و خارق‌العاده به یاد بیاورد. این توانایی، او را به یک دائرةالمعارف متحرک تبدیل کرده بود که هر کس برای کسب اطلاعات تاریخی می‌توانست به او رجوع کند.

این حافظه شگفت‌انگیز، در دوران سی سال اسارت او در افغانستان، نقش حیاتی ایفا کرد. در شرایطی که دسترسی به کتاب و قلم بسیار محدود بود، او از حافظه خود برای مرور علوم دینی، ادبیات و حتی سرودن اشعار جدید استفاده می‌کرد. این قدرت ذهنی، به او کمک کرد تا از نظر روحی و فکری پویا بماند و حتی به تعلیم و تربیت هم‌بندی‌هایش بپردازد و مایه تسکین و امیدواری آنان در آن شرایط سخت شود. تنها حفظ کردن مهم نبود؛ او می‌توانست مطالب حفظ شده را به سرعت و دقت، در هر زمان و مکانی که نیاز بود، بازیابی و بیان کند. این قابلیت، او را در خطابه، وعظ و پاسخگویی به سوالات، بی‌نظیر کرده بود.

سلوک شخصی شیخ

شیخ بهلول علاوه بر مبارزات سیاسی و حافظه قوی، دارای منشی عارفانه و زاهدانه بود. او زندگی بسیار ساده‌ای داشت و از هرگونه تعلقات مادی به دور بود. زهد، تقوا و وارستگی در تمام ابعاد زندگی او مشهود بود. او هرگز به دنبال شهرت یا مقام نبود و همواره خود را خادم دین و مردم می‌دانست. تواضع، فروتنی و مردمداری از دیگر خصوصیات بارز او بود که باعث می‌شد مردم از هر طبقه و قشری به او علاقه‌مند شوند.سفرهای متعدد او به اقصی نقاط کشور، برای تبلیغ دین و هدایت مردم، نشان از دغدغه عمیق او نسبت به هدایت جامعه داشت. در این سفرها، با پای پیاده و با کمترین امکانات، به دورترین روستاها نیز سر می‌زد و پیام دین را به گوش مردم می‌رساند. او تا آخرین روزهای حیات پربرکت خود، به این راه ادامه داد و در سن ۱۰۵ سالگی درگذشت، اما نام و یاد او و خدمات بی‌شمارش در تاریخ ایران برای همیشه زنده خواهد ماند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *