• تاریخ انتشار : پنجشنبه ۵ تیر ۱۴۰۴ - ۲:۰۵
  • کد خبر : 53164
  • چاپ خبر
این شازده کوچولو هیچوقت بزرگ نشد!

این شازده کوچولو هیچوقت بزرگ نشد!

اختلال اینترنتی ناشی از شرایط جنگی اگر نبود، این مطلب باید درست لحظه‌ای بعد از نشست خبری رضا پهلوی منتشر می‌شد که خبری از آتش‌بس هم نبود و صرفا بر اساس تحلیل اظهارات وی، می‌شد به راحتی دریافت که شازده، هنوز کوچک است و اساسا درگیر ندانسته‌هاست تا دانسته‌ها.

به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از تابناک، این یکی، همان شازده‌ کوچولوی جامانده در کوچه‌پس‌کوچه‌های نوجوانی است. او همانجا ماند و جاماند. در همان روز تمام شده است انگار. همان روزی که از پشت میز مدرسه‌ای فرنگی بیرون پرید و بی‌درنگ، پا به «خارج» دیگری گذاشت—بی‌آن‌که چندان بوی خاک سیاستخانه ایران به مشامش خورده باشد. اما قرار بود در بعد‌هایی که هرگز نیامدند، پادشاه باشد.

حالا، در۶۶سالگی و با همان خیال‌بافی نوجوانانه، به زبان فرانسه—زبانی که برای مردمان زاگرس و دشت‌های خراسان و کرانه‌های خلیج‌فارس، غریب‌تر از خط‌های میخی است—نقشه می‌کشد و برای سرزمین پارس، برای دیار ترک و بلوچ و لر و کرد و ترکمن و … نسخه‌ای به زبان فرانسه می‌پیچد. آنقدر الکی و جدی خود را وارد جنگ کرده است که علنا فریاد می‌زند: «ما سه نفر را کجا می‌برید؟!» گویی در قصه‌ای که از هیچ سو به او نمی‌رسد، و هیچ نسبتی با او ندارد، نقشی دارد.

اشتباهش این بود که فکر می‌کرد نتانیاهو او را جدی جدی وارد بازی کرده است. اما نتانیاهو هم وقتی دید که بودن و نبودن این شخص تاثیری در خیزش و یا آرامش جامعه ایرانی ندارد، در شب اعلام آمادگی شاهزاده، آتش بس را پذیرفت. ترامپ هم که پیش‌تر از همه می‌دانست او حتی اگر در ایرانیان منفور هم نباشد، اما مفهوم هم نیست. اساسا موضوعیت ندارد. «شازده‌ای که تنها سابقه مدیریتی و کاری اش، شازده‌بودن است».

درست در همان دم که آمریکایی‌ها حتی نامش را بر زبان نمی‌آورند و نمیبینندش، و درست در شرایطی که خود آمریکا هم جرئت نمی‌کند سخن از «تغییر حکومت» به میان آورد، او دست در دست اسرائیل، به تجاوز به میهن می‌اندیشد. دریغا..، حتی یک جمله هم خطاب به اسرائیل ندارد که بگوید: «این‌قدر وحشیانه به جان مردم ایران نیفت و لااقل غیرنظامیان را حق نداری بکشی!». یعنی ملی‌گرایی‌اش را که نگاه کنی، گویی وطن برایش تنها «خاک» است و «خون» در قاموسش جایی ندارد.

تاریخ بازگشتن‌های بی عاقبت

او یا تاریخ را نخوانده، یا از یاد برده که در این سرزمین، «بازگشت به قدرت» برای آنها که رفته‌اند، قصه‌ای بیش نیست. اگر هم خواب بازگشت احمدشاه‌گونه در سر می‌پروراند، که تکلیفش روشن است. شاید از پدربزرگش شنیده باشد که «آخرین شاه قاجار، با چه خفت و خواری از گاری پایین کشیده شد و در سودای بازگشت چه‌ها بر او رفت».

تاریخ، گاهی بی‌رحم است، و بی‌درنگ، نشان می‌دهد که بازگشت شاهانه برای برکنار شده ها، جز توهم نیست. «بازگشت به قدرت» برای آنها فقط «بازگشتِ خاطره‌ی گذشته» است و دیگر هیچ.

اما او خیلی ساده «توهمش» از حد گذشته؛ مانند سالارالدوله، برادر محمدعلی‌شاه، که یک‌شبه خود را «شاهنشاه کل ممالک خوزستان و لرستان و عراق عجم» خواند و سکه به نام خود زد—اما دیری نپایید که بادِ توهمش خوابید. تفاوت این دو در این است که سالارالدله، بالاخره چند روزی بر اریکه قدرت بود.

شازده می‌گوید: «دوره‌ی گذار را مدیریت می‌کنم و بعد، سهمی از قدرت نمی‌خواهم!» این هم مصداق نیرنگ خوردن از نتانیاهو بود که شازده را به ورطه عجیب خودبزرگ بینی کشاند. او اتفاقا سهمی بزرگ از قدرت را می‌خواهد. این را بار‌ها در نمایش خانگی اش نشان داده است. گویی فراموش کرده که بار‌ها در خلوت خانه، ازعروسک‌های دخترش «سان» دیده و در خیالش، تاج پادشاهی بر سر نهاده است.

سپس این که او، نشان داد از اساس، ملت ایران را و نسل جدیدش را نمی‌شناسد. نهایتا این مردم را همسطح عروسک‌های بی‌جان خانه اش می‌پندارد که سربازان شاهنشاهی اویند. بد نیست یک نفر به او خبر بدهد که در نزد ایرانیان، موضوعیتی ندارد و کسی چشم به راهش نیست. ایرانیان این روز‌ها معیار‌های تازه تری یافته‌اند و قضاوت می‌کنند؛ نه فقط در مورد او، بلکه برای هر کسی که در داخل و خارج قدرت دارد یا در سودای قدرت است.

بعضی‌ها می‌توانند در حافظه‌ی تاریخ «بزرگ» بمانند—اما به شرطی که «حرف نزنند». همین حرف‌ها است که آدم را زود لو می‌دهد. بدتر از آن، حرف‌هایی است که «از دل برنمی‌آید»، ولی آدم مجبور است بزند. مثلاً در لابلای من من گفتن هایش، یک‌جمله هم از اعتقادش به دموکراسی بگوید، اما در همان لحظه، سابقه‌ی اجدادی اش—که هرگز دم از دموکراسی نزدند—جلوی چشم‌ها زنده شود.

«شازده، همان شازده‌ی کوچولو باقی مانده». سایزش به این حرف‌ها نمی‌رخورد که دوران گذر و غیرگذر را مدیریت کند. هرچند که «تغییری هم در کار نیست».

اما آنچه از نمایشِ خبری روز گذشته می‌توان فهمید، این است که «او را باید نادیده گرفت». اگر روزی—به فرض محال—گردشی و تغییری در این مملکت رخ دهد، تنها نقشی که برای او _در هر حال_ می‌توان تصور کرد، «اپوزیسیونِ همیشه در حاشیه» است. اپوزیسیونی که نه از درد مردم آگاه است، نه از خونِ ریخته‌شده بر خاک، و نه حتی از معنای حرف‌هایی که می‌زند.

این شازده‌ی خیالی—با تاجِ پوشالی و آرزو‌های ناکام—در چه دنیایی زندگی می‌کند؟ چقدر راحت بازی می‌خورد در دنیای پیچیده سیاست. لطفا اطرافیانش بیشتر حواسشان به او باشد. بگذارید نتانیاهو و ترامپ را آنفالو کند. در همین حدود.

فکر می‌کنم شازده کوچولوی این قصه، هرگز بزرگ نشده است.

لینک کوتاه

برچسب ها

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.