تجاوز نظامی آمریکا و رژیم صهیونیستی به ایران واقعیتهای مهمی را در سطح بینالمللی آشکار کرد.
به گزارش همپتون تینک hamptonthink، تجاوز نظامی ژوئن ۲۰۲۵ آمریکا و رژیم صهیونیستی به ایران که با عملیات دفاعی وعده صادق ۳ این کشور روبهرو شد، نشاندهنده یک شکست استراتژیک عمیق است که زوال امپراتوری به سرکردگی آمریکا را تسریع کرده و نیروهای ضدامپریالیستی جهانی را تقویت کرده است.
این اقدام تجاوزکارانه غیرقانونی به جای تقویت هژمونی غرب، تناقضهای نهایی یک امپراتوری رو به زوال را که بهشدت به دنبال حفظ کنترل تکقطبی از طریق ماجراجوییهای نظامی فزاینده تهاجمی است، آشکار کرده است.
تسلیح دیپلماسی بهعنوان پوششی برای تجاوز نظامی، نشاندهنده نقض اساسی در معماری اعتماد نظم بینالمللی است؛ غرب با آغاز تجاوز پس از اعلام ششمین دور مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا در مسقط با هماهنگی کامل قبلی بین دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا و بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی تعامل دیپلماتیک را از ابزاری برای حل مناقشه به یک فریب تاکتیکی برای حملههای از پیش برنامهریزیشده تبدیل کرد.
این خیانت حسابشده که یادآور جعل خبر تسلیحات کشتار جمعی برای حمله به عراق است، اعتبار ابتکارهای دیپلماتیک غرب را بهطور غیرقابل برگشتی از بین برده است؛ استفاده استراتژیک از مذاکرات بهعنوان پوشش عملیاتی نه تنها اصول اساسی تعامل با حسننیت را نقض میکند، بلکه سابقهای را ایجاد میکند که در آن هرگونه پیشنهاد دیپلماتیک آینده غرب باید بهعنوان یک ترفند نظامی بالقوه تلقی شود و اساسا امکان گفتوگوی واقعی بین غرب و کشورهای جهان جنوب را تضعیف کند.
علاوه بر این، ماهیت فریبکارانه «نظم مبتنی بر قانون» غربی در تئاتر دیپلماتیک پس از حملههای اخیر کاملا آشکار شده است؛ در نمایشی از وارونگی اورولی (یک صفت است که به رفتارها و سیاستهای کنترلی به وسیله تبلیغات، پایش و شنود، اخبار نادرست، انکار حقیقت، و دستکاری گذشته اشاره دارد)، قدرتهای اروپایی با عجله قربانی را سرزنش و در عین حال متجاوز را تبرئه کردند.
وزارت خارجه فرانسه فعالیت هستهای ایران را محکوم و آنچه را حق رژیم صهیونیستی برای دفاع از خود خواند، مجددا تایید کرد؛ وزیر خارجه انگلیس نیز از «همه طرفها، بهویژه ایران خواست که خویشتنداری کنند» و بهطور آشکار هرگونه انتقادی از حمله غیرقانونی رژیم صهیونیستی را حذف کرد.
واکنش آلمان هم بسیار آشکار بود: وزیر خارجه آلمان حتی قبل از واکنش اولیه ایران آنچه را حمله ایران به خاک رژیم صهیونیستی خواند، بهشدت محکوم کرد؛ فردریش مرتس، صدراعظم آلمان، هم بعدا ادعا کرد: این کار کثیفی است که اسرائیل برای همه ما انجام میدهد؛ من فقط میتوانم بگویم که بیشترین احترام را برای این واقعیت قائلم که ارتش اسرائیل شجاعت انجام این کار را داشت.
این وارونگی دیپلماتیک که در آن قربانیان به عاملان تبدیل میشوند، نمونهای از مفهوم منطق شرقشناسی ادوارد سعید در غرب است؛ گفتمان: مسلمانان همیشه باید بهعنوان متجاوزان غیرمنطقی ظاهر شوند، حتی زمانی که از خود در برابر حملههای بیدلیل دفاع میکنند.
درخواست ضعیف آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل از همه طرفها برای جلوگیری از تشدید تنش بدون محکوم کردن تجاوز و حمله به مراکز هستهای ایران، قابل توجه است و نشان میدهد که چگونه نهادهای بینالمللی بهعنوان چیزی که نوام چامسکی آن را ابزار قدرتمندان مینامد، عمل میکنند و از بیطرفی کاذب برای مشروعیت بخشیدن به خشونت امپریالیستی استفاده میکنند.
این در حالی است که قطعنامه ۴۸۷ شورای امنیت سازمان ملل در سال ۱۹۸۱، حمله نظامی رژیم صهیونیستی به تاسیسات هستهای عراق را بهعنوان نقض آشکار منشور سازمان ملل محکوم کرده و از این رژیم خواست از چنین اقدامها یا تهدیدهای تجاوز در آینده خودداری کند.
این استاندارد دوگانه آشکار، گسست دائمی در آگاهی ایرانیان را متبلور کرد؛ قدرتهای غربی که بهطور واکنشی از تجاوز بیدلیل دفاع میکردند و در عین حال پاسخ دفاعی ایران را محکوم میکردند، تمام توهمها در مورد تعهد خود به قوانین بینالمللی را در هم شکستند.
این خیانت از ناامیدی دیپلماتیک فراتر رفت و ارزشهای غربی را بهعنوان سلاحهای کلامی صرف در خدمت منافع امپریالیستی آشکار کرد؛ گزارش ماه ژوئن رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی به سلاحی استراتژیک برای تجاوز رژیم صهیونیستی و غرب تبدیل شد.
یک روز پس از گزارش جامع آژانس که با انگیزههای سیاسی ایران را به عدم انجام تعهدها متهم میکرد، آمریکا و رژیم صهیونیستی حمله از پیش برنامهریزیشده خود را آغاز کردند؛ در این چارچوب، تایید جانبدارانه گروسی زمینهساز خیانت نظامی شد، زیرا رژیم صهیونیستی و آمریکا از فرآیندهای آژانس برای توجیه تجاوز از پیش برنامهریزیشده استفاده کردند و نشان دادند که چگونه نهادهای فنی سازمان ملل وقتی امپریالیسم به سرکردگی آمریکا یافتههای آنها را به سلاح تبدیل میکند، همدست میشوند.
در نتیجه، آژانس با قرار دادن گزارشهای خود در مسیر ایجاد خشونت به جای جلوگیری از آن، نشان داد که ارزیابیهایش به جای جلوگیری از گسترش سلاحهای هستهای، در خدمت منافع سلطهجویانه است که بیطرفی فرضی آن را در جنوب جهان تضعیف میکند.
جفری لوئیس، متخصص گسترش سلاحهای هستهای، هشدار داد: این حملهها شوک را در سراسر جهان خواهد فرستاد، زیرا ملتها به این نتیجه میرسند که بدون بازدارندگی هستهای، هیچ ملتی از تجاوز غرب در امان نیست.
حمله آمریکا و رژیم صهیونیستی به مراکز هستهای ایران، به طرز متناقضی همان گسترش سلاحهای هستهای را که ادعا میکنند از طریق ۳ سازوکار تقویتکننده از آن جلوگیری میکنند، تسریع میکند.
این تجاوز آشکار یک اثر آبشاری منطقهای ایجاد میکند که در آن دیگر کشورها، با مشاهده اینکه پایبندی به معاهده منع اشاعه NPT و همکاری آژانس هیچ محافظتی در برابر حمله ارائه نمیدهند، به این نتیجه میرسند که سلاحهای هستهای نه بهعنوان یک تهدید، بلکه بهعنوان یک سپر عمل میکنند که بهطور بالقوه تعداد کشورهای دارای سلاح هستهای را در عرض چند دهه ۲ برابر میکند.
همدستی غرب در عادیسازی حملهها به مراکز هستهای ایران بهعنوان اعمالی که به صراحت طبق قوانین بینالمللی ممنوع شدهاند، نشاندهنده یک شکست اخلاقی فاجعهبار است که ناگزیر به ضرر منافع غرب تمام خواهد شد.
این بیحسی اخلاقی که از قبل در سکوت در مورد نسلکشی غزه مشهود است، رویههایی را ایجاد کرده است که امنیت هستهای جهانی را به خطر میاندازد؛ کشورهای غربی با مشروعیت بخشیدن به حملهها به زیرساختهای هستهای حفاظتشده ایران، دستورالعملی ایجاد کردهاند که هر بازیگری میتواند به آن استناد کرده و مراکز هستهای خود را تحت منطقی که خودشان عادیسازی کردهاند، به اهداف مشروع تبدیل کند.
کارزارهای پیچیده ترور علیه ایران با پهپاد و کوادکوپتر که در رسانههای غربی بهعنوان پیروزیهای فناوری تجلیل میشوند، قابلیتهای حمله دقیق را به شیوههایی دموکراتیزه کردهاند که به ضرر قدرتهای تثبیتشده است؛ تکثیر کوادکوپترهای کوچک FPV که قادر به نفوذ به مناطق شهری و زیرساختها برای عملیات تروریستی هستند، الگوهای مقرونبهصرفهای را برای هدف قرار دادن منافع غرب در اختیار بازیگران نامتقارن قرار میدهد.
این سیستمهای خودمختار کشنده که هنگام استفاده علیه دانشمندان، مقامها و غیرنظامیان ایرانی مورد تحسین قرار میگیرند، ناگزیر توسط گروههایی که قصد حمله به خاک غرب را دارند، تکرار خواهند شد؛ این فناوری را نمیتوان مهار کرد.
این روشها پس از عادیسازی بهعنوان جنگ مشروع، به ابزارهایی در دسترس جهانی تبدیل میشوند؛ این اثر بومرنگی فراتر از تاکتیکها، به آسیبپذیریهای اساسی امنیتی نیز گسترش مییابد.
حمایت غرب از حملههای کورکورانه کوادکوپترهای رژیم صهیونیستی که غیرنظامیان را در کنار اهداف مورد نظر میکشد، نوعی از جنگ را مشروعیت بخشیده است که در آن تمایز بین جنگجویان و غیرنظامیان از بین میرود.
سابقه حمله به مراکز هستهای که زمانی تابو محسوب میشد، به این معنی است که زیرساختهای هستهای غرب اکنون تحت تهدید مداوم حملههای مشابه فعالیت میکنند که با همان منطقی که کشورهای غربی از آن حمایت میکردند، توجیه میشود.
همدستی غرب در تایید این نقض قوانین بینالمللی نه تنها اقتدار اخلاقی را از بین برده، بلکه خطرهای امنیتی ملموسی ایجاد کرده است که جوامع آنها را برای نسلها آزار خواهد داد.
این کارزار رسانهای نظاممند از مدل تبلیغاتی که هرمان و چامسکی دههها پیش مستند کرده بودند، پیروی کرد؛ رسانههای غربی بهصورت مداوم حملههای بیدلیل رژیم صهیونیستی را در حالی که ایران بهطور فعال در حال مذاکره بود، دفاع جلوه میدادند.
ادعاهای دروغین در مورد تهدیدهای هستهای قریبالوقوع را با وجود تناقضهای آژانس بزرگنمایی میکردند؛ قربانیان غیرنظامی ایران را کماهمیت جلوه میدادند، در حالی که بر اهداف نظامی رژیم صهیونیستی تاکید میکردند و پاسخ مهارشده ایران را به «تشدید تنش» تبدیل میکردند.
این عملیات شفاف، یادآور فریبهای سلاحهای کشتار جمعی عراق، فروپاشی اعتبار رسانههای غربی را در سراسر جنوب جهان تسریع کرده و مخاطبان را به سمت منابع اطلاعاتی جایگزین سوق داده است.
برای مردم ایران، این حمله برقآسای رسانهای قطعا بیطرفی ادعایی روزنامهنگاری غربی را بهعنوان رضایت ساختگی در خدمت روایتهای امپریالیستی آشکار کرد؛ تحریف بیشرمانه واقعیت یعنی به تصویر کشیدن تجاوز آشکار بهعنوان دفاع از خود در حالی که انتقام مشروع را تروریسم مینامند، نحوه نگاه ایرانیان به منابع اطلاعاتی غربی را تغییر داده است.
این امر چیزی بیش از شک و تردید رسانهای را نشان میدهد و باعث ظهور یک گسست معرفتشناختی شده است که در آن مردم نه تنها نتیجهگیریهای غربی، بلکه چارچوبهایی را که غرب از طریق آنها رویدادهای جهانی را تفسیر میکند، رد میکنند.
رژیم صهیونیستی و آمریکا، فراتر از هدف قرار دادن مراکز هستهای ایران، ترورهای هدفمند و حملههای نظاممند به زیرساختهای غیرنظامی دنبال کردند؛ این استراتژی، هم تابآوری نظامی و هم پاسخ جامعه ایران به تجاوز خارجی را بهطرز مهلکی اشتباه تفسیر کرد.
هدف از این کارزار ترور، خنثی کردن قابلیتهای دفاعی ایران بود، اما موشکهای ایرانی کمتر از ۲۴ ساعت با تاثیر ویرانگر به تلآویو رسیدند و پیشبینی آمریکا و رژیم صهیونیستی را درهم شکستند.
رژیم صهیونیستی در ادامه عامدانه زیرساختهای غیرنظامی، بهویژه صداوسیمای ایران را هدف قرار داد و به دنبال ایجاد هرجومرج بود؛ این تروریسم حسابشده و سازمانیافته در مجموع جان بیش از ۶۰۰ غیرنظامی ایرانی را گرفت، اما نتیجه معکوس داد: وحدت ملی بیسابقه.
در نهایت ایرانیان با وجود حمله تروریستی غافلگیرکننده، پشت هم ایستادند.
در عین حال، حمایت معاندان ایران از حملههای نظامی خارجی در نهایت از نظر سیاسی کُشنده بود؛ آنها به دلیل حمایت از متجاوزان و همسویی با آنها بیش از گذشته بهعنوان خائنان شناسایی شده و کاملا منزوی شدند.
توهم برتری هوایی رژیم صهیونیستی و آمریکا با حمله غیرقانونی به ایران از بین رفت؛ هرچند این توهم، پیشتر از ویتنام تا افغانستان بارها نادرست از آب درآمده است.
عملیات موشکی ایران در طول عملیات وعده صادق ۳ علیه اراضی اشغالی با آشکار کردن آسیبپذیریهای حیاتی در معماری دفاع هوایی رژیم صهیونیستی، ضربه استراتژیک قاطعی به بازدارندگی این رژیم وارد کرد.
عملیات هماهنگ موشکی و پهپادی ایران، توانایی این کشور را در انجام حملههایی که سیستمهای دفاعی را با وجود نرخ بالای رهگیری، تحتالشعاع قرار میداد، نشان داد.
تجاوز نظامی آمریکا و رژیم صهیونیستی به ایران، ناپایداری اقتصادی سلطه نظامی امپریالیستی را آشکار کرد؛ رژیم صهیونیستی موشکهای رهگیر را سریعتر از ظرفیت تولید توسعه داد و مجبور به اتکا به مهمات آمریکایی شد که بهطور فزایندهای گران شده بودند.
محاسبات اقتصادی زوال امپراتوری بهوضوح در پویایی هزینههای این درگیری آشکار شد؛ رژیم صهیونیستی موشکهای رهگیر را سریعتر از ظرفیت تولید خود بهکار گرفت، چیزی که یک تحلیلگر آن را «منحنی هزینه وارونه» مینامید که ورشکستگی را از طریق پیروزی تضمین میکند.
این، الگوهای تاریخی امپراتوریهایی را منعکس میکند که از طریق گسترش بیش از حد نظامی، از رم تا انگلیس، خود را فرسوده میکنند.
موشکهای ایرانی به سیستمهای گنبد آهنین و آرو رژیم صهیونیستی نفوذ و ثابت کردند که حتی پیشرفتهترین و گرانترین سیستمهای دفاع هوایی، زیرساختهای حیاتی را در معرض حمله قرار میدهند.
فرسایش بازدارندگی زمانی رخ داد که ایران ثابت کرد میتواند حملههای دقیقی را از خاک خود مستقیما به اراضی اشغالی انجام دهد که افسانه آسیبناپذیری رژیم صهیونیستی را در هم شکست؛ عملیات موشکی ایران با نشان دادن اینکه تاکتیکهای پیچیده میتوانند حتی در پیشرفتهترین سیستمهای دفاع هوایی نفوذ کنند، افسانه بازدارندگی رژیم صهیونیستی را در هم شکست.
تاثیر روانی آشکار شدن آسیبپذیری رژیم صهیونیستی در برابر حمله مستقیم از خاک ایران محاسبات قدرت منطقهای را به شکل اساسی تغییر داد.
محکومیت حمله نظامی به ایران توسط شماری از کشورها ازجمله چین و روسیه، نشاندهنده تثبیت ساختارهای قدرت جایگزین بود؛ حتی متحدان سنتی آمریکا هم در واکنش به این تجاوز خواستار خویشتنداری شدند و شکافهایی را در معماری امپراتوری آشکار کردند.
جنگ تجاوزکارانه نشاندهنده چیزی است که تحلیلگران منتقد آن را «مرحله ناامیدکننده» زوال امپراتوری مینامند، زمانی که قدرتهای مسلط برای حفظ کنترل به ماجراجوییهای نظامی بیپرواتر متوسل میشوند؛ ناتوانی در تامین حمایت گسترده بینالمللی، مخالفت داخلی آمریکا و ضرورت نهایی برای مذاکرات آتشبس شتابزده، محدودیتهای طرح قدرت تکقطبی را آشکار کرد.
این تجاوز عناد و خصومت غرب علیه ایران را به شکل ویژه آشکار کرد.
جنگ، قطبی شدن شدید جهانی را تسریع کرد: نظم چندقطبی نه از طریق گذار تدریجی، بلکه از طریق سختتر شدن اردوگاههای مخالف پدیدار میشود و یک قدرت آتش پویای غربی نمیتواند آن را معکوس کند.
تجاوز آمریکا و رژیم صهیونیستی به جای منزوی کردن ایران (آن گونه که این ۲ بازیگر میپنداشتند)، اعتبار آن را بهعنوان نیروی اصلی مقاومت در برابر سلطه غرب افزایش داد.
عملیات موشکی ایران فراتر از محاسبات نظامی طنینانداز شد و حمایت مردم سراسر جهان را که از همدستی غرب در نسلکشی غزه وحشتزده بودند، برانگیخت؛ برای میلیونها نفری که شاهد عدم رسیدگی نهادهای بینالمللی به جنایتهای رژیم صهیونیستی بودند، موشکهای ایران قدرتمندترین مقاومت در برابر تجاوز صهیونیستی در دهههای اخیر را نشان میداد.
این لحظه، دههها اتهامزنی غرب به ایران را در هم شکست؛ در عوض، ایران بهعنوان مهمترین و اصولیترین قدرت در غرب آسیا ظهور کرد و مظهر آرمانهای کسانی شد که خواستار عدالت، کرامت و پایان واقعی مصونیت از مجازات هستند.
مقاومت ایران، امکانات منطقهای را بازتعریف کرد و ورشکستگی اخلاقی دولتهایی را که در نسلکشی جاری همدست بودند، آشکار ساخت.
رویارویی مستقیم ایران با رژیم صهیونیستی و آمریکا بهطور همزمان اعتماد به نفسی را نشان داد که در سراسر جنوب جهان طنینانداز شد؛ همانطور که یکی از مفسران عرب تاکید کرد: آنها کاری را انجام دادند که دولتهای ما فقط رویای آن را در سر میپرورانند.
تجاوز ژوئن ۲۰۲۵، مانند ماجراجوییهای امپریالیستی قبلی، به جای متوقف کردن، فرآیندهای زوال امپریالیستی را تسریع کرده است؛ آمریکا و رژیم صهیونیستی با انتخاب رویارویی نظامی به جای تعامل دیپلماتیک، این استدلالها را تایید کردند که امپریالیسم غربی فقط به قدرت احترام میگذارد.
تجاوز به ایران ثابت کرد که بازدارندگی هستهای همچنان تضمین نهایی حاکمیت است، برتری هوایی نمیتواند به تحول سیاسی دست یابد، نظامیگری پیشرفته محدودیتهای ذاتی دارد و خشونت امپریالیستی نشان دهنده ضعف است.
مقاومت ایران هم درسهای تاکتیکی و هم الهامبخش استراتژیک در سطح جهان را رقم زد؛ شکست برتری نظامی قاطع در دستیابی به اهداف سیاسی نشان میدهد که مقاومت پایدار همچنان امکانپذیر است.
تجاوز آمریکا و رژیم صهیونیستی علیه ایران نه نشانگر احیای اقتدار امپراتوری، بلکه بحران نهایی آن است.
انتهای پیام/
تمام حقوق برای محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
طراحی و توسعه: توسط تیم فنی دفتروکیل